زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
شاعر : سید پوریا هاشمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
قالب شعر : مربع ترکیب
به یا قدّوس به یارب به زینب عبادت میکند هرلب به زینب
خـدا را دیدهام امشب به زینب بدهکار است این مذهب به زینب
دو عـالـم تـکـیه دارد بر عـصـایش
میافـتم شصت و نه دفـعه به پایش
وقـار آمـد به پـابـوس وقـارش علی حظ میکند از اقـتـدارش
خـدا بـوده فـقـط آمـوزگــارش برون زد از دهانش ذولفقارش
نـگـو یک زن، بگو یک مرد آموز
شـده زینب ولـی زهـراست امـروز
نخی از چادرش نور است زینب ولـی الله مـسـتـور است زینب
ز فهم این و آن دور است زینب میان خیمه در طور است زینب
چه بـهـتر از حـرم لـشگـر بـسازند
بـرادرهـا به ایـن خـواهــر بـنـازنـد
همه رفـتـنـد تـنهـا مـانـده حالا و دردش بیمـداوا مـانـده حالا
ز زنهای حرم جـا مانـده حالا به یادش حرف زهرا مانده حالا
تــمــام دشـت پــیـچــیــده خـبــرهـا
رسـیــده نـــوبـت رزم پـــســـرهــا
عـزیــزم؛ یــار آوردم بـرایـت گـل بــیخــار آوردم بــرایـت
عـــلاج کـــار آوردم بــرایـت دو تـا ســردار آوردم بــرایـت
نـگـو نه! تا به شب رو میزنـم من
بـه پـیـش پـات زانـــو مـیزنـم مـن
نزن تکیه به نیزه خواهرت هست سر نـاقـابـلم نـذر سرت هست
تنی لاغر فـدای پیکرت هست ببین پشت سرت را لشگرت هست
بـده شـمــشـیـر را دسـتـم بـگــیــرم
رجز خـوان باشـم ایـنجا دم بگـیـرم
به میدان میروند این دو برایت زمین خوردند اگر اصلا فدایت
نبـیـنم بغض مانده در صدایت نـبـیـنـم لــرز افـتـاده بـه پـایت
نـبـیـنـم شـرمـت از چـشـمان زینب
فــدای تــار مــویـت جـــان زیـنـب
چه بهتر جان دهند اینها به پیکار نـبـیـنـند ازدحـام جـمـع اشرار
همان وقتی که میبیـنند انظار همان وقتی که میآیم به بازار
نـبـیـنـنـد احـتـرامــم را شـکـسـتـنـد
مـرا در پـیـش مـردم دست بـسـتـند
|